قصه آن است چه اندازه كبوتر باشي...
فرقي نمي كند كه بالت شكسته است… كسي آن را شكسته يا خودت… مهم اين است كه با بال شكسته هم خريدار داري..
تفاوتش در اين است كه اگر كسي بالت را شكسته باشد مي شوي مشمول لطف« انا في قلوب منكسره» ..
اما اگر خودت شكسته باشي… سرشكسته و خجل كه بيايي… سر به زير و شاكي از دست دل كه بيايي…
كمي هم راه و رسم الغوث گويي بداني… مي خرد… خوب هم مي خرد… در اين بازار دل شكسته را خوب مي خرند چه خودت دل خودت را با گناه شكسته باشي و حال پشيمان باشي چه ديگري…
قصه ، در رحمت است.. قصه آن است كه اگر هوس پريدن داري بايد كبوتر باشي اگرچه بالت شكسته باشد… ح س ي ن كشتي نجاتي است بي منتها… تو فقط بخواه كه وصل ياد يار شوي و آن گاه خودش تو را به حسين عليه السلام متصل مي نمايد و از ميان آتش گناه و شرم و خجالت رو سياهي ها با يا حسيني و با اشكي به قدر بال مگس مي خردت…
خريدار دارد دلي كه براي حسين عليه السلام محزون است اگرچه گناهكار باشد به شرط ندامت…
خريدار دارد چشمي كه براي حسين فاطمه سلام الله عليها گريسته باشد و بگريد اگر چه گناه كرده باشد…
خريدار دارد زباني كه براي پسر رسول خدا صلوات الله عليه و اله بگرياند اگر چه گناه كرده باشد…
قصه آن نيست كه گناه كردي… قصه آن است كه چه اندازه پشيماني… قصه آن است چه اندازه كبوتر باشي…
پس رفيق بيا بگرييم و بگريانيم و با شرم ، حُر گونه به در آستان پر مهر حسين عليه السلام برويم كه خريدار شرم نگاه ماست…اين كشتي هميشه پايدار نجات….
السلام عليك يا قتيل العبرات….