حاج حسین....
17 آبان 1397 توسط سايه ي لطف تو از سر ما كم نشود حضرت مادر...
جاى کابل ها روى پشتم مى سوخت. داشتم فکر مى کردم «عیب نداره بالأخره بر مى گردى. مى رى اصفهان. مى رى حاج حسین رو مى بینى. سرت رو مى گیره لاى دستش، توى چشم هات نگاه مى کنه مى خنده، همه این غصه ها یادت مى ره…» در را باز کردند، هلش دادند تو.… بیشتر »